اگه میخوای مطالب بخونی به ادامه مطلب برو..., ...ادامه مطلب
,ترول پراید ...ادامه مطلب
وقتي اسير شديم از همه رسانه ها آمده بودند براي مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبليغاتي روي اسرا ،،،،،،،،،نوبت يکي از بچه هاي زرنگ گردان یعنی من شد. با آب و تاب تمام و قدري ملاطفت تصنعي شروع کردند به سوال کردن. يکي از مأموران پرسيد: - پسر جان اسمت چيه؟ - عباس. - اهل کجا هستي؟ - بندرعباس. - اسم پدرت چيه؟ - به او مي گويند حاج عباس! گويي که طرف بويي از قضيه برده بود پرسيد: - کجا اسير شدي؟ - دشت عباس! افسر عراقي که اطمينان پيدا کرده بود دستش انداخته بودم و نمي خواهم حرف بزنم به ساق پاي من زد و گفت: - دروغ ميگي! و من که خودش را به موش مردگي زده بودم با تظاهر به گريه کردن گفتم: - نه به حضرت عباس!,خاطره ای از محمد قنبرزاده ...ادامه مطلب